جدول جو
جدول جو

معنی کله پشت - جستجوی لغت در جدول جو

کله پشت
جنگل واقع در انتهای زمین شالیزاری که معنای پشت کاله را
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کیف نسبتاً بزرگی برای راحت حمل کردن لوازم مختلف که بر پشت و روی شانه ها قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله پزی
تصویر کله پزی
شغل و عمل کله پز، مکانی که در آن کله و پاچۀ گوسفند را می پزند و می فروشند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ بُ)
دهی از دهستان شاهروداست که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لُ تِ)
نام یکی از دیه های لاریجان. (مازندران و استرآباد رابینو ص 115)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ پُ)
لاک پشت و کشف را گویند. (برهان). سوراخ پا. سولاخ پا. باخه. سلحفات:
لقمه خور چرب کرد، زو فلک کاسه پشت
ورنه شدی خشک شیر دایۀ اطفالگان.
سیف اسفرنگی (از جهانگیری).
، کنایه از آسمان هم هست. (برهان) (آنندراج). کنایه از فلک. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ /لِ خُ)
کنایه از مردم دیوانه و سودایی مزاج باشد. (از برهان). کنایه از مردم دیوانه و سودایی مزاج باشد. (از آنندراج). مردم سودایی و دیوانه مزاج. (ناظم الاطباء) ، تریاکی. (از برهان) (از آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). تریاکی و معتاد به تریاک. (ناظم الاطباء) ، کله شق. یک دنده. (فرهنگ فارسی معین) ، تخم مرغی را نیز گویند که آن را سرازیر گذاشته خشک کرده باشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ بُ)
دهی از دهستان رودبست است که در بخش بابلسر شهرستان بابل واقع است و 900 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ پُ)
کیسه ای که برای حمل خواربار و لوازم دیگر برپشت بندند. ساک. (فرهنگ فارسی معین) ، در کوهنوردی کیسۀ محتوی وسایل کوهنورد را گویند. ساک. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نام کوهی منسوب بسلسلۀ کاسکاد واقع در بین دو ایالت جاکسون و کلامات از جمهوری اورگون از جماهیر متفقۀ آمریکا دارای قریب 2800 گز ارتفاع، نقاط واقعه در جهت شرقی این کوه عبارت از بیابانها و دریاچه های نمک است برعکس نقاط غربی که بمنظره های دلکش، جنگلها، چراگاهها، مزرعه ها، و آبهای جاری آکنده است، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ)
دهی از دهستان خرم آباد است که در شهرستان شهسوار واقع است و 800 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لَ تِ پُ)
بیماری ابنه. (ناظم الاطباء). داءالمشایخ. علت مشایخ
لغت نامه دهخدا
(پُ)
بر وزن و معنی کوزپشت است که به عربی هضبه خوانند. (برهان). کج و خمیده و کوزپشت. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف ’کوزپشت’ است، ولی لغتاً صحیح می نماید. (از حاشیۀ برهان چ معین) ، قوی پشت. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ کَ لِ)
دهی از بخش مینودشت شهرستان گرگان است و 650 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
دهی از دهستان مزدقانچای است که در بخش نوبران شهرستان ساوه واقع است و 395 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ / تِ تَ)
دهی است از دهستان دشت سر به ناحیت آمل. (از سفرنامۀ مازندران رابینو ص 113 و ترجمه آن ص 152)
لغت نامه دهخدا
(گَ تِ دِ)
موضعی در رانوس رستاق از توابع کجور مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ پُ)
دهی است از دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت. واقع در 128هزارگزی جنوب خاوری رشت و 3هزارگزی باختر راه شوسۀ رشت به امام زاده هاشم، با 237 تن سکنه. آب آن از نهر گلی رود از سفیدرود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
کیسه ای که برای حمل خواربار و لوازم دیگر بر پشت بندند ساک، در کوهنوردی کیسه محتوی وسایل کوهنورد را گویند ساک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوز پشت
تصویر کوز پشت
خمیده پشت پشت دوتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوزه پشت
تصویر کوزه پشت
کوز پشت کوژ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوژ پشت
تصویر کوژ پشت
خمیده پشت پشت دوتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله پزی
تصویر کله پزی
عمل و شغل کله پز، دکان کله پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله خشک
تصویر کله خشک
دیوانه مزاجی، کله شقی، یکدندگی دیوانه مزاج، کله شق یک دنده: (خود رای و کله خشک و بدتر از آن کینه یی و نجوش بود)، تریاکی، تخم مرغی که آنرا سرازیر گذاشته خشک کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه پشت
تصویر کاسه پشت
لاک پشت کشف سنگپشت: (لقمه خور چرب کرد زو فلک کاسه پشت ور نه شدی خشک شیر دایه اطفال کان) (سیف اسفرنگی)، آسمان فلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علت پشت
تصویر علت پشت
غرچگی کونخارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوه پشت
تصویر کوه پشت
قوی پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله پوک
تصویر کله پوک
تهی مغز، بی عقل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوله پشتی
تصویر کوله پشتی
((لِ. پُ))
کیف یا کیسه ای که برای حمل بار بر پشت بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسه پشت
تصویر کاسه پشت
((~. پُ))
لاک پشت، سنگ پشت، کنایه از آسمان، فلک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کله خشک
تصویر کله خشک
((~. خُ))
دیوانه مزاج، کله شق، یک دنده
فرهنگ فارسی معین
خودرای، خودسر، قد، کله شق، لجباز، لجوج، مستبد، مستبدالرای، یک دنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
توبره، ساک، کوله بار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سنگ پشت، لاخه، لاک پشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هالو
فرهنگ گویش مازندرانی